خلاصه داستان: شیرین دختر جوانی از خانوادهای سنتی با پدری سختگیر به نام حاج ابراهیم سرپولکی است. او با کمک مادر و داییاش اجازه مییابد در آژانس هواپیمایی داییاش مشغول به کار شود. در همانجا با دیوید هاوارد، مردی آمریکایی، آشنا میشود که مجذوب چهره ایرانی و سنتی شیرین میشود. مخالفتهای خانوادگی، تعصبات فرهنگی، و رقیبان عشقی، مسیر این رابطه را پر چالش میکنند، اما در نهایت با تغییراتی که دیوید برای سازگاری با فرهنگ ایرانی میپذیرد، داستان به پایانی شیرین میرسد.
خلاصه داستان: حاج عنایت، مردی شصت ساله و ثروتمند، تصمیم به فروش خانه قدیمیاش میگیرد، اما با مخالفت همسرش مواجه میشود. او با دختری از فرنگ برگشته به نام دنیا آشنا میشود که خواهان خرید خانه است. رابطه آنها به تدریج صمیمی میشود تا جایی که حاجی از دنیا خواستگاری میکند و او را به عقد خود درمیآورد. اما دنیا هدفی متفاوت دارد: بازگرداندن خانهای که روزی متعلق به پدرش بوده. ماجرا با بازگشت همسر و دختر عنایت، فاش شدن ازدواج، و در نهایت آشکار شدن راز دنیا به اوج خود میرسد.
خلاصه داستان: سریال آبان روایتگر زندگی یک نخبه هوش مصنوعی به نام «آبان» است که موفق به طراحی یک الگوریتم سودده در بازارهای مالی شده. اما پس از بروز مشکلاتی با سرمایهگذار پیشینش، با بدهی چند میلیاردی مواجه میشود و در تلاش است تا پیش از ورود به زندان، این بدهی را تسویه کند.
خلاصه داستان: برخی از سلبریتی های مشهور ایرانی به هر نحوی باید یکدیگر را بخندانند اما چالش اصلی این است که نخندند. فصل اول سیامک انصاری داور این برنامه و فصل دوم (طبقه بیست و یک) احسان علیخانی داور این برنامه است و کوچکترین لبخند را با دوربین ها شکار میکند.
خلاصه داستان: مافیا، یک بازی گروهی جذاب و تعاملی، حالا در قالب یک مسابقه حرفهای به نام «مسابقه مافیا؛ دُن» به دنیای جدیدی وارد شده است. حرفهایهای مافیا زیر نظر مربیان با سناریوی کاپو رقابتی هیجانانگیز و استراتژیک را رقم میزنند و شما شاهد یکی از نفسگیرترین نبردهای مافیا خواهید بود.
خلاصه داستان: سه رزمندهی سابق به نامهای علی، صدرا و رحیم پس از سالها دوباره به هم میپیوندند؛ صدرا برای درمان به لندن میرود و علی و رحیم در قالب تیم ملی تکواندو راهی این کشور میشوند. ماجراهای مسابقه، درگیری اخلاقی با ورزشکار اسرائیلی و مسائل سیاسی - شخصی، داستانی مهیج و پرپیام را رقم میزند.
خلاصه داستان: ماجرای سرنوشت باران و نیما در شب عروسی شان که با آزادی جنایتکاری به نام شاهرخ تغییر کرد و همین امر منجر به فاش شدن بسیاری از اسرار خانوادگی در مورد آنها و تک تک اعضای خانواده آنها شد...
خلاصه داستان: «جانسخت» روایتگر دوستانی است که برای حفظ همدلی و کنار هم ماندن، از هیچ تلاشی دریغ نمیکنند. اما بحرانی در راه است که آرامش روزهای خوششان را دگرگون میکند…
خلاصه داستان: داستان درباره خانوادهای است که برای به دست آوردن سود مالی زیادی تصمیم به واردات قهوه میگیرند و اتفاقا در این کار بسیار موفق هستند تا جایی که شخصیت اصلی به «پدر قهوه» معروف است.